دوست داشتن خیلی خوبه ولی این حس که یک نفر تو رو دوست داره خیلی حس بهتریه. شاید هیچ فکری دردناکتری از اینکه هیچکس منو دوست نداره در دنیا وجود نداشته باشه. این یک حمله وحشتناک به خودمون در لحظاتیه که احساس انزوا، افسردگی، اضطراب یا ناامنی میکنیم. همه ما نیاز داریم دوست داشته بشیم و در نظر دیگران دوست داشتنی به نظر بیایم. دوست داشته شدن مثل خوردن و خوابیدن یک نیازه اساسی و ضروریه. وقتی احساس میکنی هیچکس دوستت نداره، برای کسی مهم نیستی، مثل این میمونه از غذایی که برای زنده بودن نیاز داری محروم باشی. همون قدر که بقای فیزیکی به آب، غذا و خواب بستگی داره، بقای عاطفی به محبت، عشق و احساس کافی بودن بستگی داره. این احساس که هیچ کس تو رو دوست نداره ممکنه از جاهای مختلفی نشات بگیره.
همه انسانها ممکنه این احساس رو داشته باشن. هیچکس ما رو کاملاً دوست نداره. حتی عمیقترین و صمیمانهترین عشقها مثل عشق مادری ناقصن. اگر عشق رو بیش از حد ایده آل تصور کنی، به این نتیجه میرسی که هیچکس واقعاً دوستت نداره، چون حاضر نیست جونشو برای تو بده. یا تصور میکنی تو رو ناکام رها میکنن و زمانی که بهشون نیاز داری کنارت نیستن. کسایی که به دلیل محرومیت عاطفی عشق میورزن بیشتر از توان دیگران، محبت میخوان و چون انتظاراتشون خیلی بالاست و برآورده نمیشه، احساس ناامیدی بهشون دست میده و اگه نتونن با احساس ناامیدی مقابله کنن، کار براشون سختتر هم میشه.
شاید فکر میکنی دیگران دوستت ندارن، چون نمیتونی با دیگران پیوندهای عاطفی برقرار کنی. یا سرت تو لاک خودته وخودتو منزوی کردی. شایدم بلد نیستی چطور روابط عاشقانه رو بسازی و حفظش کنی. برای همین احساس میکنی تو یک تنهایی آزاردهنده گرفتار شدی.
آیا واقعا کسی دوستت نداره؟ حتی خودت؟
اگر ازت بخوان چیزهایی که دوست داری رو نام ببری چقدر طول میکشه تا اسم خودت رو به زبون بیاری؟ خیلی وقتها وقتی احساس میکنی هیچ کس دوستت نداره، این«هیچکس» شامل خودتم میشه، به راحتی میشه فهمید که عزت نفست پایینه. شاید با خودت بگی خیلی سادس از این به بعد باید خودم رو بیشتر دوست داشته باشم آسون به نظر میاد اما مشکل اینه چطور این ایده رو به واقعیت تبدیل کنی. اینطوری نیست که نمیخوای خودتو دوست داشته باشی، فقط نمیتونی راهی برای انجامش پیدا کنی.
به مقاله با خودت مهربون باش مراجعه کنید
پس حتما داستان و تاریخچهای پشت این حس وجود داره. یکی از محتملترین دلایلی که خودت رو دوست نداری اینه که تو دوران کودکی به هر شکلی والدینت، یا دیگران به تو این حس رو دادن که ارزشش رو نداری چرا باید محبت بخوای یا نیاز به توجه داشته باشی؟ اونها خودشون رو بیگناه نشون دادن و تو باور کردی به اندازه کافی لایق عشق و توجه نبودی. تو سن کمی داشتی و این استدلالها رو باور کردی، چون کسایی بهت این حس رو دادن که دوستشون داشتی، حتی اونها رو تحسین میکردی. تو یاد گرفتی که خودت رو دوست نداشته باشی فقط برای خشنود کردن پدر، مادر یا عزیز دیگری که ازت چنین انتظاری داشته.
ندای انتقادگر درونی چیه؟
ندای انتقادگر درونی در اوایل زندگی ما شروع به شکل گیری میکنه و برگرفته از نگرشهای منفی آزاردهندهایه که از سوی والدین و سرپرستهای ما در دوران کودکی با اون مواجه شدیم، برای مثال، اگر والدینمون ما را تنبل، درمونده یا مشکلساز تصور میکردن، ما تمایل داریم این نگرشها را نسبت به خودمون و در ناخودآگاهمون در طول زندگی بگنجونیم. همینطور تمایل داریم تحت تأثیر احساساتی که والدینمون نسبت به ما دارن قرار بگیریم، حالا اگه به این موارد خیلی از تجربه های اجتماعی دیگر رو هم اضافه کنی که در اونها احساس سرخوردگی، شرم یا طرد شدن کردیم (معلمی که ما را جلوی دوستامون در کلاس تحقیر میکرد، بچهی قلدر مدرسه که ما رو هر روز تحقیر میکرد و آزار میداد)، و این شکلی منتقد درونی ما شکل گرفت.
این “صدای انتقادگر درونی” در همه ما وجود داره و دائماً به ما یادآوری میکنه که به اندازه کافی خوب نیستیم و لیاقت چیزی که میخواهیم رو نداریم. تو شش، دوازده یا پانزده ساله هستی و در آینه نگاه میکنی و صدایی بهت میگه چاق و زشت هستی و لیاقت عشق را نداری و بخش ترسناک این داستان اینه که اون صدای شیطانی صدای خودته.
همون صدای مخربی که میگه «هیچکس منو دوست نداره». همون صدا به ما دستور میده از موقعیتهایی که در اون افراد جدید رو بشناسیم اجتناب کنیم. در موقعیتهای اجتماعی دهنمون رو میبنده، ما رو عصبی میکنه و وقتی اعتماد به نفسمون رو از دست دادیم، دیگه مثل خودمون رفتار نخواهیم کرد، احساس انزوا میکنیم و برقراری ارتباط با دیگران برامون دشوار میشه. صدایی که میگه: ساکت باش! نمیبینی چقدر احمق به نظر میرسی؟ هیچ کس تو رو نمیخواد. هیچکس تو رو دوست نداره.
این باور که هیچ کس تو رو دوست نداره از کجا میاد ؟
- شاید برای برقراری ارتباط با دیگران یا دوستیابی مشکل داشته باشی، اما بخاطر عدم درک شرایط حس کنی اونها تو رو دوست ندارن.
- شاید قبلا طرد شدی و نمیخوای دوباره اون احساس رو داشته باشی! حالا اگر فرض کنی همه از تو متنفرن، هرگز دوباره ناامیدت نمیکنن و هرگز آسیب نخواهی دید. گاهی اوقات ما برای محافظت از خودمون و احساس امنیت باورهای منفی در مورد خودمون ایجاد میکنیم.
- شاید کسی مستقیماً بهت گفته که هیچ کس دوست نداره، شاید یکی از والدین یا یک قلدر یا کسی که فکر میکردی دوستته! شاید آنقدر ازش گذشته باشه که حتی یادت نیاد!
- گاهی اوقات این باورها از هیچ سرچشمه میگیره. وقتی افکار منفی در مورد خودت داری که علائم رایج افسردگی و اضطراب اجتماعیه ممکنه این احساس به سراغت بیاد. این یک واقعیت نیست، این یک باور منفیه و باورهای منفی رو میشه تغییر داد.
این بار که حس کردی هیچس دوستت نداره اینارو یادت باشه!!
تو نمیتونی ذهن مردمو بخونی
“هیچ کس منو دوست نداره! “این جمله ممکنه بعد از خراب شدن یک تعامل اجتماعی چیزی باشه که به خودت میگی.
بیا با یک مثال به قضیه نگاه کنیم: داری با کسی صحبت میکنی، از حالت چهرش به نظر میاد داره فکر میکنه اون چیزی که میگی احمقانس. در پایان مکالمه، متقاعد میشی اون شخص باید ازت متنفر باشه. این یک احتماله. بیا احتمالهای دیگه رو بررسی کنیم:
- شاید اون شخص معمولاً از عینک یا لنز استفاده میکنه، اما امروز اونها رو فراموش کرده. به سختی میبینه، پس به همه همین جوری نگاه میکنه.
- شاید اونقدر به مطلبی که میگفتی علاقهمند بوده که سخت تمرکز کرده و سعی میکرده همه چیز رو درست درک کنه.
- شاید چهره ش اینطوریه. بعضی ها به طور طبیعی حالت چهرهی عصبانی و عبوس دارن.
- شاید تو بیش از حد به این نوع نگاه حساسی. افرادی که در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفتن بیدلیل خشم رو در چهره دیگران حس میکنن. همین موضوع در مورد افرادی که افسردگی یا اضطراب اجتماعی رو تجربه میکنن هم صدق میکنه.
با تمرین، میتونی یاد بگیری که به افکار منفیت بیتفاوت باشی و احتمالات دیگه رو هم در نظر بگیری. فرآیند به چالش کشیدن افکار به خصوص در ابتدا میتونه دشوار باشه، اگه باورها و احساسات منفی زیادی داری، به تیم روانشناسی زیما مراجعه کن اونها به طور حرفه ای برای کمک به تو در این مورد آموزش دیدند.
تفکر سیاه و سفید رو کنار بزار و حد وسط رو پیدا کن
“هیچ کس منو دوست نداره” نمونه ای از تفکر سیاه و سفیده. مغز تو فقط دو گزینه رو میبینه: یا همه منو دوست دارن یا هیچکس. بنابراین اگر بتونیم شواهدی پیدا کنیم که یک نفر از من خوشش نمیاد، خوب. . . پس دیگران منو دوست ندارن.
تفکر سیاه و سفید تفکر اشتباهیه. اکثر مردم همین جورین. بعضیها از تو خوششون میاد و بعضیای دیگه از ازت متنفرن. یادت باشه “تو نمیتونی همه رو راضی نگه داری!”. بعضی از مردم احتمالا تو رو دوست ندارن. این اصلا اشکالی نداره تو هم احتمالاً بیشتر اونها رو دوست نداری!
“اما من میخوام همه منو دوست داشته باشن!” سلام، منم همینو میخوام!!! اما در پایان روز من هنوز هم میتونم زندگی شاد و احساس رضایت بخشی داشته باشم، حتی اگر همه نخوان بهترین دوست من باشن.
حالا دو فکر داریم که جایگزین “هیچ کس منو دوست نداره” کنیم:
- بعضی ها منو دوست دارند و بعضی ها نه.
- من میتونم زندگی شاد و پرباری داشته باشم، حتی اگه برخی از مردم منو دوست نداشته باشن.
دفعه بعد که فکر میکنی هیچ کس دوستت نداره، سعی کن یک یا هر دوی اینها رو به خودت بگی.
ایجاد ارتباط بیشتر
امیدواریم به این باور رسیده باشی «هیچکس من رو دوست نداره» یک باور در مورد خودته و تو قدرت تغییرش رو داری. این عالیه، اما در مورد احساس انزوا و تنهایی چطور؟
تغییر باورها به روشی که قبلاً در موردش صحبت کردیم، بهت کمک میکنه بیشتر با دیگران ارتباط برقرار کنی. وقتی کمتر روی باورهای منفی تمرکز کنی، طبیعتاً برونگراتر میشی و میخوای که با دیگران ارتباط برقرار کنی. ممکنه شواهد کمتری مبنی بر اینکه مردم ازت متنفرن پیدا کنی و شواهد بیشتری برای اینکه حداقل برخی از اونها تا حدودی دوستت دارن به دست بیاری. این یه مارپیچ رو به بالا است: تو نسبت به خودت احساس بهتری پیدا کردی، بنابراین برونگراتر شدی، پس تجربیات اجتماعی بهتری به دست میاری، حالا نسبت به خودت احساس بهتری داری. . .!
باید روی مهارتهای اجتماعیت کار کنی. مهارت های اجتماعی هیچ کس کامل نیست، همیشه جا برای پیشرفت وجود داره .
کلام آخر
گاهی اوقات انقدر خودمون رو نیازمند محبت نشون میدیم که دیگران رو میترسونیم و از خودمون دور میکنیم. این در واقع یک اعترافه که ما خودمون رو دوست نداریم و برای اینکه احساس ارزشمندی کنیم به اون شخص نیاز داریم. اگر به این نقطه برسیم، اتفاقی که میافته اینه که هیچکس چنین مسئولیتی رو نمیخواد.
اگرچه این احساس که هیچ کس تو را دوست نداره بسیار عمیقه و خارج شدن ازش دشواره، اما گاهی اوقات فقط بخشیدن کسانی که ما رو به خاطر محدودیت های عاطفی خودشون دوست نداشتن. قبول اینکه دشمنی اون خیلی بیشتر از ما به خودش مربوط میشده. همین طور بخشش خودمون، چون، ما در واقع کاری را انجام ندادیم که ما رو مستحق چنین بی تفاوتی و بیمحبتی کنه. درک کنید که هیچ مشکلی در شما وجود نداره و هر گونه احساس گناهی که دارید بی اساسه…ما در مرکز مشاوره زیما آماده ایم بهتون کمک کنیم. برای رزرو وقت مشاوره به بخش تماس با مراجعه کنید.
0 Comments